ادعای خدایی
ادعای خدایی

روزی مردی نزد فرعون آمد وخوشه انگوری به او داد و گفت:
اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد
که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم
آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

 

این مطلب کپی شده است لطفا روی متن داستان کلید کنید



نظرات شما عزیزان:

ساحل
ساعت12:09---22 بهمن 1395
خدایا به ما هم این طور اعتماد به نفس بده امین
پاسخ:خخخخ والا من موندم فرعون چی فرض می کرده؟؟؟ شیطان با این همه توانایی و فرعمون با این همه...... می خواست خدا باشه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 21 بهمن 1395 ] [ 8:30 بعد از ظهر ] [ بیتا ] [ ]
آخرین مطالب